اقتصاد ايران بر مبناي داشتههاي نفتي ميچرخد نه با علم و صنعت! ضعف مهم اين است؛ در ايران دانشگاهها ميتوانند بسته باشند، اما آب از آب تکان نخورد. مسأله اي که در کشورهاي توسعه يافته دنيا بيمعناست.
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان، گفته ميشود حوزه علم کشور خيلي با صنعت و کسب و کار در ارتباط نيست. بخشي از اين نقيصه مربوط به حوزه علمي کشور و بخشي ديگر جزو خلأهاي حوزه صنعتي است. به عنوان يک دانشگاهي از منظري که به حوزه دانشگاهي کشور مرتبط ميشود به بيان برخي از اين خلأها ميپردازم.
بايد بررسي کرد ساختار جامعه در پيشرفت چگونه است؟ تا چه اندازه افرادي داشتهايم که خودش چيزي ايجاد کرده و يا رفته کارمند بخشي شده است؟ مدلهاي پيشرفت در کشورهاي صنعتي بررسي و با مدلهاي پيشرفت در کشور مقايسه شود. بحث بسيار پيچيدهاي است، اما مسلما نميتوانيم بگوييم يک نفر با توان و فعاليتهاي شخصياش ثروت ايجاد کند. اما پرداخت به اين ايجاد ثروت توسط فرد نيازمند بررسي جنبهها و ابعاد مختلفي است.
به طور کلي ميتوان گفت در ايران دانشگاه و جامعه،که صنعت جزو جامعه است، تقريبا بي ارتباط اند يا ارتباط فوقالعاده ضعيف دارند. در حالي که در کشورهاي صنعتي به طور مثال انگليس، به هيچ شکل با روندي که در ايران داريم قابل مقايسه نيست. حالا اينکه چرا ادعا ميکنم دانشگاه و جامعه که در واقع صنعت جزيي از اين جامعه است ارتباط ضعيفي در ايران دارند و در کشوري مثل انگلستان که تجربه ملموستري از آن دارم ارتباط قوي است، به چند علت مي تواند باشد. در حقيقت اگر به رسالت دانشگاه در ايران نگاه کنيم و بررسي کنيم دانشگاه براي چيست؟، يک پاسخ مستقيم و کلي اين است دانشگاه افرادي با مدرک دانشگاهي توليد ميکند؛ در واقع جامعه چنين چيزي ميخواهد و در حقيقت دانشگاه پاسخ آن را ميدهد و اين کار براي دانشگاه از ايجاد ارتباط علم با جامعه بسيار راحتتر است. راحت ترين کار براي دانشگاه اين است که دورههايي برگزار کند و در پايان اين دورهها مدرک پايان دوره ارائه ميکند و کاري به اين ندارد که دانشجو براي جامعه مفيد خواهد بود يا اصلا متناسب با نياز جامعه خواهد بود يا خير. دانشگاه ديگر هيچ دغدغه اي در زمينه ارتباط حوزه علمي با صنعت ندارد..
به زعم من دليل اصلي اين کارکرد دانشگاه در ارائه مدرک صرف اين موضوع است که جامعه از دانشگاه و طبعاً چنين چيزي را از فارغالتحصيل ميخواهد. ارتباط بين جامعه و دانشگاه ارتباطي بايد دو طرفه باشد. به طور کلي ارتباط بين متقاضي و عرضه کننده ارتباطي دوسويه است. اگر نيازي داشته باشيم و طرف مقابل اين نياز را برآورده کند مسلماً هر دو طرف راضياند. دانشجوياني که مدرک ميخواهند توسط جامعه به دانشگاه هدايت ميشوند و متقابلا دانشگاه اين نياز را برآورده ميکند. با توجه به تجربه بيست و دوسالهام در بدنه علمي کشور متوجه شدم نياز اصلي مدرک بوده و طي اين سالها هرچه به جلو رفتهايم اين روند بدتر شده است. به طور کلي وقتي از طرف مقابل نيازي داشته باشيم.
علت اين موضوع اين که چرا در کشور اين گونه است يا چه خلأهايي وجود دارد شايد با يک مثال تا حدودي مشخص شود. هنگامي از انگليس به ايران برگشتم، در اولين کلاسي که در ايران براي تدريس حضور داشتم، طبق عادتم در انگليس، خيلي جدي آماده شدم و در اولين روز تشکيل دانشگاه به کلاس رفتم. تنها دو نفر در کلاسي که پانزده نفر ثبت نام کرده بودند حضور داشتند. علت را جويا شدم. يکي از دو دانشجوي حاضر گفت عدهاي از دانشجويان ثبت نامي شهرستاني بوده و فقط ثبت نام کرده و به شهرستانهايشان برگشتهاند، عدهاي هم که ساکن تهران بودهاند طبق عادت مرسوم در اولين جلسه حضور پيدا نکردهاند. دو نفري هم که سر کلاس حاضر بودند گفتند چون شنيدهايم به تازگي از انگليس آمده اي و از آنجا که ميخواهيم خودمان بعداً مهاجرت کنيم، حاضر شديم تا از شما درباره چگونگي رفتن به خارج از کشور بپرسيم! من عصباني بودم و ميگفتم در کشور انگليس اصلا چنين نبود و داشجوها اولين روز رأس ساعت در کلاسها حاضر ميشدند و امکان نداشت چنين سهل انگاري در دانشگاهي رخ دهد؛ يکي از دانشجويان پاسخ داد زيرا در کشوري مثل انگليس اگر دانشگاههاي کشور بد عمل کنند و غير فعال باشند، مثلا يک ماه تعطيل شود يا دير آغاز به کار کنند، حوزه صنعت آن کشور مختل ميشود و نهايتاً چرخهي اقتصاد از حرکت باز ميايستد.
در ايران دانشگاه اگر چند سال هم تعطيل باشد اتفاق خاصي براي اقتصاد روي نميدهد! نکتهاي که وجود دارد عدم ارتباط بين حوزه دانشگاه و جامعه بوده که اين عدم ارتباط حالتي غير طبيعي است. کشورهاي صنعتي دانشگاه دارند چون اگر دانشگاه نداشته باشند صنعت نخواهند داشت و صنعت دارند چون اگر صنعت وجود نداشته باشد جامعه هرگز رو به جلو حرکت نخواهد کرد. بخشي از اين عدم ارتباط شايد به اين علت است که اقتصاد ايران بر مبناي داشتههاي نفتي ميچرخد نه با علم و صنعت! ضعف مهم اين است در ايران دانشگاهها ميتوانند بسته باشند، اما آب از آب تکان نخورد. مسأله اي که در کشورهاي توسعه يافته دنيا بي معناست. صحبت ميکنيم که بايد اختراعات داشته باشيم، در حوزه علمي و فناوري پيشرفت کنيم در حاليکه احساس نياز و احتياج به اين موارد هنوز احساس نميشود. اين احتياج هنوز احساس نشده تا تحرک را به همراه خود بياورد.
تا يک انگيزه محرک قوي وجود نداشته نباشد همه چيز به همين شکل فعلي باقي خواهد ماند. از انگليس مثال مي زنم زيرا بخش عمدهاي از تحصيلات و تجربياتم در اين کشور بوده است. در کشوري مثل انگليس براي رشتهاي مثل مهندسي شيمي، انجمن مهندسان شيمي وجود دارد. اين انجمن در ايران هم وجود دارد. اما تفاوت اين جاست که اين انجمن در انگليس و آمريکا يک انجمن حرفهاي اما در ايران يک انجمن علمي است. فکر نميکنم در دنيا انجمن علمي مهندسي شيمي داشته باشيم. وزارت علوم اين انجمن را به عنوان يک انجمن علمي تأسيس کرده است. تا جايي که اطلاع دارم انجمن ديگر رشته ها هم به همين گونه هستند.
البته سعي شده بر مبناي مدل انجمنهاي کشورهايي مثل آمريکا و انگليس پيش بروند، اما واقعيت اين است که وزارت علوم اين انجمنها را به عنوان يک انجمن علمي داير کرده است. يکي از رسالت هاي اين انجمنهاي حرفهاي اين است که تمام فارغالتحصيلان به طور مثال مهندسي شيمي را اکرديت ميکند. مثل کشور ما نيست که وزارت علوم تعيين کند کدام دانشگاه ميتواند ليسانس فلان رشته را ارائه بدهد. هر دانشگاهي درهر رشتهاي ميخواهد دوره اموزشي برگزار ميکند، اما اين انجمن بر اساس استانداردها و معيارهايي مدرک اعطا شده توسط آن دانشگاه را تأييد ميکند يا قبول نميکند. دانشگاه سرجايش است و دانشجو خارج ميشود، اما مدرک دانشگاهي را دارد که انجمن حرفهاي آن رشته مدرکش را قبول ندارد. اين امر براي صنعت مهم است. انجمن حرفهاي کميتهاي براي تصميم گيري دارد که اين کميته صرف افراد دانشگاهي نيستند. اين کميته غالبا متشکل از پروفسورها و اساتيد سطح بالاي دانشگاهي به علاوه افراد توانمند در حوزه صنعت و بازار است.
اين کميته هم صنعتگر و هم دانشگاهي با سابقه دارد و بر اساس معيارهاي مشخص و مطابق با زمان اين امور را اصلاح ميکند. در دهه هشتاد يکي از دانشگاههاي شيمي انگلستان اکرديت نشد؛ سال بعد متقاضيان اين دانشگاه به شدت کاهش يافت. اما در ايران دانشگاه نيازي به بروز رساني نميبيند. زيرا دانشجو براي دانشگاه صف بسته و ضعيف ترين دانشگاه ها هم مخاطبي دارند که براي ورود به دانشگاه صف بسته اند.
در ديگر دانشگاهها برنامه واحد با هدفي مشخص وجود دارد که اگر دانشگاهي طبق اين برنامه فعاليتهاي انجام ميدهند دچار مشکلاتي ميشود. در ايران برنامهها از دروسي که بيشتر به سليقه شخصي اساتيد تشکيل شده تدريس و اجرا مي شود. در ايران برنامه از اساتيد شروع ميشود و دروس و عملکردشان را جمع ميبنديم و از آن به عنوان برنامه ياد ميکنيم. متأسفانه برنامهها بر مبناي افراد چيده ميشود نه آن که افراد خودشان را برنامهها تطبيق دهند.
متأسفانه همچنان هدف مشخصي در دانشگاهها وجود ندارد. ضربالمثلي هست که ميگويد وقتي که مقصدت را نميداني همهي مسيرها خوب هستند. وقتي نميخواهيم به هيچ جا برويم همهي راهها به مقصد ميرسند. متإسفانه در حال حاضر تا آنجا که مي شود دانشجو ميگيريم، اما هدفي براي اين دانشجو تبيين نکردهايم. در حوزه آموزشي فيدبکي از جامعه به دانشگاه وجود ندارد. دانشگاه نمي داند فارغالتحصيل يک برنامه آموزشياش وقتي وارد بازار کار ميشود موفق خواهد بود يا خير و اصلا اهميتي هم ندارد. زيرا چه موفق شود ويا نشود در کار دانشگاه تغييري ايجاد نمي کند.
ما يک نياز و يک ميزان توليد داريم. بايد اين توليد با نياز متناسب باشد. مثلا براي صنعت کشور تعداد صد نفر فارغالتحصيل شيمي نياز وجود دارد، اما در آموزش کشور ده ها برابر دانشجوي شيمي فارغالتحصيل ميشود. در برنامه آموزش کلان اصلا به نياز کشور نگاه نميشود. گفته ميشود بايد اين تعداد فارغالتحصيل ديپلمه بايد ليسانسه شوند. ليسانسهها بايد فوق ليسانس و دکترا شوند. در حالي که بايد ابتدا بررسي شود در جامعه به چه تعداد فارغالتحصيل نياز است.
با تدوين و ايجاد يک راهبرد مناسب و رفع تقاضا و بر اساس نياز در حوزه آموزش کشور، هدفگذاري واحد براي بدنه آموزش عالي و استانداردسازي براي مدرک هر دانشگاه، تا حدودي ميتوان ضعف عدم ارتباط بين حوزه داشگاه و جامعه و صنعت را ترميم کرد.
وقتي هزار دانشجو نياز داريم ولي ده هزار متقاضي وجود دارد بايد به گونهاي مديريت شود که نه ظرفيت دانشگاهها را به شکل بي رويهاي افزايش دهيم و در نهايت به جاي يک هزار فارغالتحصيل متخصص با ده هزار فارغالتحصيل با سواد کم مواجه نشويم. بايد اين نوع نگرش اشتباه در حوزه آموزش کشور تغيير يابد.
عضویت
جامعه مجازی محققان ایران به شما کمک می کند تا با محققان سایر دانشگاه های کشور همواره در ارتباط باشید